۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

پشه ای در استکان آمد فرود ! ( فریدون مشیری )

پشه ای در استکان آمد فرود
 تا بنوشد آنچه واپس مانده بود
کودکی_از شیطنت_بازی کنان
 بست با دستش دهان استکان
 پشه دیگر طعمه اش را لب نزد
جست تا از دام کودک وارهد
 خشک لب می گشت،حیران،راه جو
 زیر و بالا، بسته هرسو، راه او
 روزنی می جست در دیوار و در
 تا به آزادگی رسد بار دگر
 هرچه بر جهد و تکاپو می فزود
 راه بیرون رفتن از چاهش نبود
 آنقدر کوبید بر دیوار سر
 تا فروافتاد خونین بال و پر
 جان گرامی بود و آن نعمت لذیذ
 لیک آزادی گرامی تر، عزیز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر